حادثه:
بیا ببین که مرگ هم حریف ما نمی شود
ببین که قامت من از حادثه تــا نمی شود
تو نیستی خدای من من و تو هر دو بنده ایم
فریب سروری مخور بنده خدا نمی شود
هزار تیر حادثه کمین گرفته در کمان
ولی اگر نخواهد او یکی رها نمی شود
وعده ی خوشبختی و من به خواب مانده تا ابد
گناه زنده بودنم که بی جزا نمی شود
همیشه مرگ قصه ها مرثیه ساز نیست نیست
زوال آن همه صدا که بی صدا نمی شود!
تهران/1356
?Nerden Bileceksiniz
از کجا خواهید دانست؟
Üstüm başım toz içinde
Ölüm arkam pos içinde
Sakallarım pas içinde
سر و رویم درون غبار. انتهای مرگم درون تفاله. ریش هایم درون زنگار
?Siz benim nasıl yandığımı nerden bileceksiniz
شما چگونه سوختن مرا از کجا خواهید دانست؟
....
گلایه:
( اردلان سرفراز)
برای گفتن من شعر هم به گل مانده
نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده
صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده
...
ادامه مطلب ...