لعنت:
در تمام شب چراغی نیست.
در تمام شهر نیست یک فریاد.
ای خداوندان خوف انگیز شب پیمان ظلمت دوست!
.....
ادامه مطلب ...نمی رقصانمت چون دودی آبی رنگ...:
نمی گردانمت در برج ابریشم
نمی رقصانمت بر صحنه های عاج:
شب پائیـــز می لرزد به روی بستر خاکستر سیراب ابر سرد
سحر با لحظه های دیرمانش می کشاند انتظار صبح را در خویش...
ادامه مطلب ...بهار خاموش:
بر آن فانوس که ش دستی نیفروخت
بر آن دوکی که بر رف بی صدا مـــاند
بر آن آئینه ی زنگار بسته
بر آن گهواره که ش دستی نجنبـــاند
ادامه مطلب ...