:Başım Belada
گرفتار شده ام:
Bu gün düşünemeyeceğin kadar başım belada
Köşe başları tutulmuş üstelik yağmur yağmada
İler tutar yanı yok; İler tutar yanı yok
Fişlenmişim adım eşkalim bilinmekte
Üstelik göğsümde yani tam şuramda
Kirli sakalıyla bir eşkiya gezinmekte
امروز به قدری که فکرش را هم نتوانی بکنی گرفتار شده ام
گوشه ی خیابان ها گرفته و باران رویهم رفته در حال باریدن است
هم چنان هم می گیرد بدون سمت و سویی
(آب در گوشه ی خیابان ها جمع می شود)
نامم و اشکالم یادداشت شده و در معرض نمایش است
رویهم رفته در مقابلم؛ یعنی درست در روبرویم
با ریش کثیف مانند راهزنی که برای گشت و گذار بیرون آمده است!
....
روح چاه:
یک چاه و پاسگاهی کنار چاه. تختخوابی کنار دهانه ی چاه گذاشته اند.
مقداری طناب حلقه شده به میخ دیوار پاسگاه آویزان است.
کنار تختخواب، یک دلو آب، مقداری سنگ و یک درپوش برای در چاه، مقدار زیادی
خرت و پرت. از ته چاه ناله ی یکنواخت مردی بلند است.
مرد پاسدار روی تخته نشسته، درحال بستن قابلمه ی غذا و وسایلش
لقمه ای را که در دهان دارد با ارامش می جود.
ناله های ته چاه یک دفعه قطع می شود.
مرد پاسدار از جویدن باز می ماند و برمی گردد و چاه را نگاه می کند.
.....
ادامه مطلب ...:Arka Mahalle
محله ی پشتی:
Ağladım göz yaşlarım döndü denize
Ben derdimi kimseye söyleyemedim
گریستم و اشک هایم به دریایی بدل شد
من دردم را به کس نگفتم
Kurşunlara gelirken arka mahellede
Düştümde yerlere bir of demedim
در محله ی پشتی در حالی که در مقابل گلوله ها قرار می گرفتم
بر زمین افتادم و یک " اُف" نگفتم
....