قصه ی امیــــر:
بارون امشب توی ایوون
مثل آزادی تـُـو زنـــــدون
بی صفا بی تحرک
بی ریــــا بود!!
....
ادامه مطلب ...کوچه:
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم!
در نهان خانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید.
...
ادامه مطلب ...
خسته ام:
محبس خویشتن منم، از این حصار خسته ام
من همه تن اناالحقم، کجاست دار، خستـــه ام
در همه جای این زمین هم نفسم کسی نبـــود
زمین دیـــار غربت است، از این دیار خسته ام
...
ادامه مطلب ...