میلاد:
شبی که سرو ِبی بر
بار ِیأس بر خاک می افکند
شبی که سوسوی چراغی در دور
نشان ِقلعه ی جادوگر ِبد بود
سحر، آبستن ِخون بود!
سپیده دم: نگاهی از سر ِدیوار
سپیده دم: صدایی از سر ِدار
سپیده دم: مردُم ِبیدار
سحر، مام ِ شهادت بود!
تبریز/ مهرماه1378
جاری!:
از یک مرد چه باقی می مانـَد؟
از یک مرد چه باید باقی مانـَد؟
جز ردائی
دست نوشته هایی
و خاطره ای!
....
و خاطره اش؛
تنها خاطره اش در یادها باقی مانـَد
- هم چون رودی رو به دریا-
و تا ابد جاری!
تبریز/ خردادماه 1378
پرسه:
با دستانی
که تا دیوار مقابل یاریت نمی کنند
با پاهایی
که راه را همراهیت نمی کنند
با اشکی
که نماد ناکامی ات گشته است
با سیگاری
که تسکینت دیگر نمی دهد
ای بی پناه
به امید کدامین سبز جای
در کوچه ها پرسه می زنی؟؟
تبریز/ مهرماه1378