پرسه:
با دستانی
که تا دیوار مقابل یاریت نمی کنند
با پاهایی
که راه را همراهیت نمی کنند
با اشکی
که نماد ناکامی ات گشته است
با سیگاری
که تسکینت دیگر نمی دهد
ای بی پناه
به امید کدامین سبز جای
در کوچه ها پرسه می زنی؟؟
تبریز/ مهرماه1378
سبز خواهی شدجوانه خواهی زدباران در راه است
به هوای ژاییز می مانی آدم نمی داند وقت دیدنت چه بپوشد!!!!
ابری ام ابری؛ سخت ابری!
پرسه در خاک غریب پرسه ی بی انتهاستهم گریز غربتم زادگاه من کجاست؟.....شعر زیبایی بود. مرسی.
شاید روزی دستی بیاریت دراز شود . شاید خشم ستمگری شمع سوزان سیگارت شود . آنروز ما سبز جای امن را خواهیم یافت .
و ما جملگی به آن روز زنده ایم.
امید باید داشت و پرسه زد اگر نا امید باشیم آنروز مرده ایم .
سبز خواهی شد
جوانه خواهی زد
باران در راه است
به هوای ژاییز می مانی آدم نمی داند وقت دیدنت چه بپوشد!!!!
ابری ام ابری؛ سخت ابری!
پرسه در خاک غریب پرسه ی بی انتهاست
هم گریز غربتم زادگاه من کجاست؟.....
شعر زیبایی بود. مرسی.
شاید روزی دستی بیاریت دراز شود .
شاید خشم ستمگری شمع سوزان سیگارت شود . آنروز ما سبز جای امن را خواهیم یافت .
و ما جملگی به آن روز زنده ایم.
امید باید داشت و پرسه زد اگر نا امید باشیم آنروز مرده ایم .