بهار خاموش:
بر آن فانوس که ش دستی نیفروخت
بر آن دوکی که بر رف بی صدا مـــاند
بر آن آئینه ی زنگار بسته
بر آن گهواره که ش دستی نجنبـــاند
ادامه مطلب ...شبانه:
اعترافی طولانی ست شب اعترافی طولانی ست
فریادی برای رهائی ست شب فریادی برای رهائی ست
و فریادی
برای بــــند.
شب
اعترافی طولانی ست.
اگر نخستین شب زندان است
یا شام واپسین
- تا آفتاب دیگر را
در چهار راه ها فرا یاد آری
یا خود به حلقه ی دارش از خاطر ببری-
فریادی بی انتهاست شب فریادی بی انتهاست
فریادی از نومیدی فریادی از امید
فریادی برای رهائی ست شب فریادی برای بند.
شب
فریادی طولانی ست.
احمد شاملو
ققنوس در باران(20 دی 1344)
شعری از احمد شاملو از کتاب ققنوس در باران
سفر:
خدای را مسجد من کجاست
ای ناخدای من؟
در کدامین جزیره ی آن آبگیر ایمن است که راهش
از هفت دریای بی زنهار می گذرد؟ ....
ادامه مطلب ...