Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

مرگ غریب

مرگ غریب: 

 

 

شهر من، شهر نیاز 

 

شهر شب، شهر سکوت 

 

شهر بی یاوری و مُردن ِبد 

 

شهر عجز و التماس 

 

شهر قانون  زده ای که در آن بهای یک دل ساده ی خوب 

 

کمتر از قیمت قرصی نان است. 

 

شهر من، بی کس و غمزده و سرد و غریب 

 

شهر من، شهر دعا، شهر فریب 

 

شهر آن روسپی ای که دلش 

 

در شب بدکاره گی هرزه ددان 

 

از برای کودک گرسنه اش هی می تپید! 

 

شهر من، خسته از این مردم بد 

 

می گریزد در خویش 

 

در درونش تاریکی، می گریزد از خویش!! 

 

من در این تاریکی 

 

در غم شهر غریب، شهر کودکی های معصوم 

 

شهر بالیدن و عشق 

 

شهر کوی و خاطره، می گریم! 

 

گریه ام از سوز است 

 

چشم بارانی من شهر ِمرا می بیند 

 

که در این دود مه ِ مرگ ِ سیاه 

 

می شکند؛ می ریزد! 

 

و در این مرگ غریب 

 

- که سزاوار بسی اندوه است- 

 

رو به من می خندد! 

 

تبریز/ خرداد ماه79 

 

آرمـــان

آرمــــان: 

 

 

از ما خیانتی در شب های پَلَشت سر نزد 

 

از ما کودکی در بطن ریا زاده نشد 

 

از ما خنجری به کمر بسته نشد 

 

از ما مستی به جوی آب افتاده نشد 

 

از ما گلوله ای در خان اسلحه نلغزید 

 

از ما ماشه ای چکانده نشد 

 

از ما تیری به زهر آغشته نگشت 

 

از ما درختی ارّه نشد؛ 

 

و ما؛ جز برای نجات زندگی 

 

مرگ را 

 

به گلوله نبستیم! 

 

تبریز/ خردادماه79 

 

تکرار قابیل

تکرار قابیل: 

 

 

برادر همـــانی بود 

 

که بر دل خشم گرفت 

 

و بر لب دشنام راند 

 

و کنده ای ساخت 

 

آن زمان که کودکی بیش نبود!! 

 

و چون قامت افراشت 

 

خشم در دلش جوشید 

 

بر لبش هذیان جاری شد 

 

و کُنده را از خون برادر، سیراب کرد! 

 

تبریز/ تیرماه 79