انکار:
حرمت شکنانی بوده ایم بی ترحّم
انکارگرانی بوده ایم وقیح!
وای از ساحل نشینانی که دل
به برکات ِامواج ِما خوش کردند
و از عصیان مان ترسی نگرفتند.
آری، ما چنین گستاخ و بی شرم
که چون نتوانیم اثبات کنیم
به انکارش برخیزیم!!
تبریز/ فروردین ماه79
من بی می ِناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
******
سر مست به میخانه گذر کردم دوش
پیری دیدم مست و سبویی بر دوش
گفتم ز خدا شرم نداری ای پیـــــر
گفتا کرم از خداست رو باده بنوش
******
....