Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

دستور: مولانا



ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا

 هین زهره را کالیوه کن زان نغمه های جان فزا

دعوی خوبی کن بیا تا صد عدو و آشنا

با چهره ای چون زعفران با چشم تر آید گوا

غم جمله را نالان کند تا مرد و زن افغان کند

که داد ده ما را ز غم کو گشت در ظلم اژدها

غم را بدرّانی شکم با دورباش زیر و بم

تا غلغل افتد در عدم از عدل تو ای خوش صدا

ساقی تو ما را یاد کن صد خیک را پر باد کن

ارواح را فرهاد کن در عشق آن شیرین لقا

چون تو سرافیل دلی زنده بکن آب و گلی

در دم ز راه مقبلی در گوش ما نفخه خدا

ما همچو خرمن ریخته گندم به کاه آمیخته

هین از نسیم باد جان که را گندم کن جدا

تا غم به سوی غم رود خرم سوی خرم رود

تا گل به سوی گل رود تا دل برآید بر سما

این دانه های نازنین محبوس مانده در زمین

در گوش یک باران خوش موقوف یک باد صبا

تا کار جان چون زر شود با دلبران هم بر شود

پا بود اکنون سر شود که بود اکنون کهربا

خاموش کن آخر دمی دستور بودی گفتمی

سریّ که نفکنده ست کس در گوش اخوان صفا.



نظرات 1 + ارسال نظر
masi جمعه 16 فروردین 1392 ساعت 03:35

گر جان عاشق دم زند آتش بر این عالم زند

وین عالم بی اصل را چون ذره ها بر هم زند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد