گفتی که:
-" باد، مُرده ست!
از جای برنکنده یکی سقف ِ رازپوش
بر آسیاب ِ خون
نشکسته در به قلعه ی بیداد
بر خاک نفکنیده یکی کاخ، باژگون
مُرده ست باد!"
گفتی:
-" بر تیزه های کوه
با پیکرش، فرو شده در خون
افسرده ست باد!"
تو بارها و بارها
با زندگی ات، شرمساری از مرده گان کشیده ای.
( این را من همچون تبی
- درست همچون تبی که خون به رگم خشک می کند -
احساس کرده ام.)
وقتی که بی امید و پریشان گفتی:
-" مُرده ست باد!
بر تیزه های کوه
با پیکر ِ کشیده به خونش
افسرده ست باد!"
آنان که سهم ِ هواشان را
با دوستاق بان معاوضه کردند
در دخمه های تسمه و زرداب
گفتند در جواب تو، با کبر ِ دردشان:
-" زنده ست باد!
تازَنده ست باد!
توفان ِ آخرین را
در کارگاه ِ فکرت ِ رعداندیش ترسیم می کند
کبر ِ کثیف ِ کوه ِ غلط را
بر خاک افکنیدن تعلیم می کند."
( آنان ایمان شان ملاطی از خون و پاره سنگ و عقاب است.)
گفتند:
-" باد زنده ست
بیدار ِ کار ِ خویش
هشیار ِ کار ِ خویش!"
گفتی:
-" نه! مُرده باد!
زخمی عظیم مُهلک از کوه خورده باد!"
تو بارها و بارها
با زندگیت
شرمساری از مُرده گان کشیده ای
این را من
همچون تبی که خون به رگم خشک می کند
احساس کرده ام.
دشنه در دیس
احمد شاملو
همه چیز با امید زنده است و با امید نسیم به باد و بدون امید طوفان به نسیم تبدیل خواهد شد .