Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

شبانه: احمد شاملو



وه! چه شب های سحر سوخته من

خسته، در بستر بی خوابی خویش

درِ بی پاسخ ویرانه ی هر خاطره را کز تو در آن

یادگاری به نشان داشته ام کوفته ام.


کس نپرسید ز کوبنده و لیک

با صدای تو که می پیچد در خاطر من:

- کیست کوبنده ی در؟!


هیچ در باز نشد

تا خطوط گم و رویایی رخسار تو را

باز یابم من یک بار دگر...


آه! تنها همه جا، از تک تاریک، فراموشی کور

سوی من داد آواز

پاسخی کوته و سرد:

- مُرد دلبند تو مَرد!




راست است این سخنان:

من چنان آینه وار

در نظرگاه تو استادم پاک

که چو رفتی ز برم

چیزی از ما حصل عشق تو بر جای نماند

در خیال و نظرم

غیر اندوهی در دل، غیر نامی به زبان

جز خطوط گم و ناپیدایی

در رسوب غم روزان و شبان...




لیک ازین فاجعه ی ناباور

با غریوی که ز دیدار بناهنگامت

ریخت در خلوت و خاموشی ِ دهلیزِ فراموشی من

در دل آینه، باز

سایه می گیرد رنگ

در اتاق تاریک

شبحی می کشد از پنجره سر

در اجاق خاموش

شعله یی می جهد از خاکستر.



از کتاب هوای تازه

احمد شاملو




نظرات 1 + ارسال نظر
جیمبو جمعه 26 آبان 1391 ساعت 08:38

هم شاملو عالیه هم تو دوست خوب من که از دیدن وبلاگت خوشحال میشم که هنوز هم پیدا میشن آدمایی که احمدشاملو و احمد کایا رو می شناسن.

نظر لطف شما نسبت به من هست.اما در مورد شاملو و کایا باید بگم که در نوع خودشون بی نظیر بوده اند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد