بعد ِیک ماه دگر...:
تا که یک در بشود باز و یکی مرد نبرد
از در آید به در و بـــــاز کند دعوی ِ داد
می کشد سر به درون از سر ِهر دیواری
می کند حتک ِحرم این وحشی ِپـُر بیداد
می دود از پی ِآن دخترک ِکوزه به سر
می کند سد، ره ِهر نغمه و هر فریــــاد
می زند لاف ز خود کامی ها
می دهد بانگ به آوازی زشت
این چه سان سرکش و خودرأی و پلشت است ای داد!
می دمد سردی و سوز و شقاوت هر دم
می شود مانع ِهر یاری و مهر و امداد
در به در، کوی به کو، می زند پرسه به دنبال حریف
می زند پا به زمین، سر به فلک، کولی ِباد!
گویمش:- ای یل ِپر قدرت و ای شاخ شکن
همگان صحبت تو زود گذارند از یاد
بعد ِیک ماه دگر وقت گل است و سنبل
موسم شاد بهار با تو بد باز کند دعوی ِ داد!
تشبیه باد زمستانی به یل پرقدرت و نسبت دادن تمام زشتی ها به اون به گونه ای زیبا زمستان رو از منظر دلتنگی به درستی تصویر می کنه! مرسی
از منظر دلتنگی های زمستانی حق با شماست؛ البته می توان زمستان را گونه ی دیگری هم دید!!!!!!!
درد بی عشقی زجانم برده صاقت ورنه من
داشتم آرام تاآرام جانی داشتم
شعر زیبایی بود کاش فصل سنبل و گل زودتر میرسید به امید آن همه روزها سپری شد و ما هر وقت بهار آمد در پی پاک کردن آثار زمستان بهار را فراموش کردیم و به زمستان رسیدیم .