Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

مولانا و شمس

   

موقعی که شمس الدین به قونیه رسید و به مجلس ملای 

 

 روم؛ مولوی بلخی درآمد؛ مولانا در کنار حوضی نشسته 

  

  بود و کتابی چند در پیش خود نهاده. شمس از مولانا 

  

  پرسید که این کتاب ها چیست؟ مولانا گفت که این ها 

  

  قیل و قال است، تو را با این چه کار؟ 

 

  شمس الدین در حضور مولانا دست دراز کرد و همه ی 

  

  کتاب ها را در آب انداخت. مولانا با تاسف تمام گفت: 

 

  هی درویش، این چه کاری بود که کردی؟ 

  

  بعضی از این کتب از ماترک والدین بود که دیگر یافته 

 

   نمی شـــود و من از آن هــــا فواید بسیار می بردم. 

 

  شیخ شمس الدین دست دراز کرد و کتاب ها را یکان یکان 

 

  از آب بیرون آورد در حالی که کمترین نم و رطوبتی در 

  

  کتاب ها اثر نکرده بود! مولانا پرسید که این چه سـِـرّ 

  

  است که کتاب ها همه خشکند و آب به آن ها نفوذ 

 

   نکرده؟! 

 

  شیخ شمس الدین گفت: 

 

  این ذوق و حالست! تو را با این چه کار؟! 

 

  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سحر جمعه 31 تیر 1390 ساعت 18:53

جالب بود

ماریا پنج‌شنبه 16 دی 1389 ساعت 17:28 http://bahar-sabz.mihanblog.com

حیلت رها کن عاشقادیوانه شو دیوانه شو
وندر دل اتش درابروانه شو بروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

امین پنج‌شنبه 16 دی 1389 ساعت 16:32

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد