Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

افسانه های کوچک چینی ۲

  ماهی نظر کرده: 

  بر سر راهی در بیابان درخت افرایی بلند قد برافراشته بود. افرای کهنسالی که از بسیاری عمر میانش پوسیده و در آن حفره یی پدید آمده بود که چون باران فرو می بارید از آب انباشته می شد. 

  باری روزی ماهی فروشی که تجارت ماهی می کرد و ماهی زنده یا نمک سود از شهری به شهری می برد به کنار افرای پیر رسید. لختی در سایه ی آن بنشست و چون حفره ی پر آب را در میان درخت بدید به وسوسه ی دل ماهی کوچکی از انبان ماهیان خود درآورده در حفره ی درخت افکند و به راه خویش رفت. 

  مگر رهگذری آن ماهی را در حفره بدید و حیرت کرد که لاجرم معجزتی صورت پذیرفته است. 

  دیگران نیز چنین گفتند و دیری برنیامد که از چار جانب خلق بسیار بر افرای کهن سال گرد آمد با نذرها و نیازها. آن جایگاه جایگاهی نامی شد. تا آن که ماهی فروش از آن سفر که کرده بود به جانب شهر خویش بازگشت و بر آن افرا بگذشت و خلایق بدید و آن ماجرا بدانست. بخندید که: بوالعجب خلقی که شمایید! این ماهی من به حفره در افکنده ام! 

  آنگاه قلاب بیفکند و ماهی بگرفت و در انبان نهاد و به راه خویش رفت. 

 

چوانگ- چه- نوئو 

(برگردان: احمد شاملو)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد