حیرت:
تو حیرانی در این هنگامه من هم از تو حیران تر
تو در آغـــاز آبـــادی منم هر لحظه ویـــران تر
در این بن بست ظلمانی رهایی را چه می دانی
فرار از خود به سوی هم و یا از هم گریزان تر
اگر از راه برگردیم سراپا حسرت و دردیم
گذشتن مرگ ماندن درد کدامین است آسان تر
کدامین پیک را گویم که من هم از تو می جویم
نشانت را و ماندم بی خبر هر آن پریشان تر
در این تنهایی ممتد فقط دست تو بر در زد
ندیدم از تو ای دیر آمده ناخوانده مهمان تر
در این تنهایی ممتد فقط دست تو بر در زد
ندیدم از تو ای دیر آمده ناخوانده مهمان تر.
داراب/1359