عُرضه ی تقدیر:
همه ی زندگی پُرثمر رفته ی ما
سر یک لقمه ی نان
بر سر سفره ی اندود بدان
با دمی عشق و دمی جنگ و دمی وهم گذشت.
ما چه آسوده گل سرخ زمان پژمردیم
و چه بیهوده ستم ها دیدیم
جنگ ما با لشگر خصم فلک
با همه پیروزی مردانه ی ما
به شفاعت زدگی ها و غم رحم گذشت.
هر چه بود این دل ما با خود بود
هر طلب داشت همه از خود داشت
دل ما مقصد تقصیر نبود!
سنگ بستیم به دل
اشک دادیم ز چشم
با همه این ها ولی
عالــــَم بهروزی ما
عـــُرضه ی تقدیر نبود!!
تیرماه ۱۳۸۳/ تبریـــز