بنال بلبل اگــــــــــر با مَنَت سر یاری ست
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاری ست
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره ی دوست
چه جای دم زدن نافه ای تاتاری ست
بیار باده که رنگین کنیم جامه ی زرق
که مست جام غروریم و نام هوشیاری ست
خیال زلف تو پختن نه کار خامان است
که زیر سلسله رفتن طریق عیاری ست
لطیفه ای ست نهانی که عشق ازو خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاری ست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته درین کار و بار دلداری ست
برهنگان طریقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری ست
بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواری ست
سحر کرشمه ی چشمت به خواب می دیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداری ست
دلش به ناله میزار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاری ست.
سلام خسته نباشی و دستت درد نکن شعر زیبایی بود کاش کم آزاری و کم دلشکستن در ردیف اهدافمان باشه اونموقع دنیا خیلی بهتر و سبکتر میشه حالا که هر کسی به هر دلیلی فقط به فکر منافع خودشه دنیا خیلی سنگین شده مثل یک کوه روقفسه سینه آدم سنگینی می کنه کاش می شد .