Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

دستی برای تو

دستی برای تو: 

 

 

برخیز! 

برخیز با دست چپی که ستون کرده ای برای برخاستن 

و بر دست راستت، سلاحت را سخت بفشار! 

دستی برای کمک به تو گشوده نخواهد شد 

و دری برای پناه دادنت! 

در جنگل بیتوته کن 

و چشم از کومه های خاک آلوده بردار 

بر دستت تکیه کن و چشم از یاری دیگران برگیر 

و هم چنان قبضه ی شمشیر ِنقره نشان را در مشت بفشار 

که تنها سلاحت یاری ات خواهد کرد 

در این راه! 

 

 

برخیز! 

برخیز و سوار ِاسب ِپیروزمندی شو 

اسب سپید یالی که تو را تا آن سوی نام ها خواهد بُرد 

تا بر تو لکه ی ننگی نباشد. 

 

 

و تو! 

آرام گیر و چنان ساده زندگی کن با مردُم ِهم رنگت 

که گویی ناهمگونی ِمن تو را بی اثر بوده است؛ 

سنگ پاره های راه تو را خواهند شکست! 

من دو دست بیشتر نخواهم داشت آن دم که 

زمان برخاستن 

و شمشیر گرفتن باشد 

دستی برای تو نیست 

دستی برای همراهی ات 

و قلبی برای دلدادگی ات 

که من خویشتن را وقف کرده ام! 

 

بهمن ماه 1377 

 

میراث

میراث: 

 

 

پدران ِما 

 

از خشم ما بهره ای نبردند 

 

ما نیز از رخوت شان! 

 

فرزندان ِما 

 

از صبر ِما بهره ای نبـَرند 

 

ما نیز از شدّت شان! 

 

تبریز/ مهرماه1378 

 

Vahşi At (اسب وحشی): احمد کایا

:Vahşi At 

 

اسب وحشی: 

 

Bizi güllerin iklimi tüketti 

 

Toprağı yaran filize vurulduk 

 

O vahşi beyaz at alıp başını gitti 

 

Bir yaz yağmuru gibi unutulduk 

 

ما را اقلیم گل ها از بین برد 

عاشق جوانه ای شدیم که خاک را می شکافد 

آن اسب وحشی سر گرفت و رفت 

به سان بارانی تابستانی از یادها رفتیم 

 

Sığyanlarımız oldu arasıra 

 

El yordamıyla dalarken hayata 

 

Bir parça telaş bir parça ümittik 

 

Hiç yetişemedik o vahşi ata 

 

کمابیش به چیزها و به کسانی پناهنده شدیم 

در حالی که با مهارت در زندگی غوطه ور می شدیم 

یک پارچه تلاش، یک پارچه امید بودیم 

اما به آن اسب وحشی هیچ نتوانستیم رسید 

.... 

 

ادامه مطلب ...