:Haçan Ölesim Gelir
هنگامه ی مرگ من است:
Haçan demir dökende
Ateş yiyesim gelir
هنگامه ی ریختن آهن مذاب می آید
گاهی که(در مقابل کوره) باید آتش بخورم
Gök sofraya çökende
Doğruklardan sesim gelir
هنگامی که آسمان بر سفره می ریزد
از میان راستی ها صدایم می آید
...
ادامه مطلب ...در پهنه ی تکرار تاریخ:
زجّه می زد دخت مهتاب
پاره می شد پرده ی خواب
قلب شیری از تپش می افتاد
خون یک مرگ در مجرآب
صحبت از هنگامه ای ننگین بود
باغ در شب، سخت عطرآگین بود
در شب تلخ یک عبور ناگزیر
دست یک مرد هم خونـــین بود
....
ادامه مطلب ...:Ölürem Kardaş
می میرم برادر:
Mahsus mahal dedikleri zindanda
Kalıram kalıram kardaş dostlar yandadır
İkellerim kızı kandadır kanda
گفتند که جای مخصوص من در زندان است
می مانم می مانم برادر، که دوستانم در کنارم هستند
گاهی که دختر مردم در خون خود غوطه ور است
Ölürem ölürem ölürem
Ölürem ölürem gardaş
Aklım sendedir
می میرم می میرم می میرم
می میرم می میرم برادر؛ فکرم مشغول توست
...