Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

برادر جان: داریوش



برادر جان نمی دونی چه دل تنگم

برادر جان نمی دونی چه غمگینم

نمی دونی نمی دونی برادر جان

گرفتار کدوم طلسم و نفرینم

نمی دونی چه سخته در به در بودن

 مثل طوفان همیشه در سفر بودن

برادر جان برادر جان نمی دونی

چه تلخه وارث درد پدر بودن

 دلم تنگه برادر جان؛ برادر جان دلم تنگه

دلم تنگه از این روز های بی امید

 ازین شب گردی های خسته و مایوس

از این تکرار بیهوده دلم تنگه

همیشه یک غم و یک درد و یک کابوس

 دلم تنگه برادرجان؛  برادر جان دلم تنگه

دلم خوش نیست غمگینم برادر جان

از این تکرار بی رویا و بی لبخند

چه تنهایی غمگینی

که غیر از من همه

خوشبخت وعاشق

عاشق و خرسند

به فردا دل خوشم شاید که با فردا

طلوع خوب خوشبختی من باشه

شبو با رنج تنهایی من  سر کن

شاید  فردا روز عاشق شدن باشه

دلم تنگه برادر جان؛  برادر جان دلم تنگه.



شعر از : ایرج جنتی عطایی



Əziz Dostum (دوست عزیزم): فولکلور آذربایجان



Əziz dostum mədən küsüb incidi

Ayrılıb yad kimi çıxdı evimdən

Gettigi yolları od basıb indi

O gedib qalmışam həsrətində mən


دوست عزیزم از من رنجید و قهر آغاز کرد

جدا شد و چون بیگانه ای از خانه ام به در شد

راه هایی را که او رفته، اکنون سبزه روییده است

او رفته است و من در حسرتش مانده ام


Necə nəğmə qoşum necə dillənim

Dost gedib özümə gələ bilmirəm

Eləbir əllərim yox olub mənim

Gözümün yaşını silə bilmirəm


چگونه نغمه سرایی کنم و چگونه به سخن درآیم

که دوست رفته است و به خویش باز نتوانم آمد

گویی دستانم نیست شده اند که

اشک چشمم را توان پاک کردنم نیست


Çaldığım o sazı gətirin mənə

Görsün ki çalmaqda necə mahirəm

Əlim dəyən kimi bircə siminə

Tellər haray çəkib qırılar o dəm


سازی را که می نوازم برایم باز آرید

تا ببیند که در نواختن چه سان استادم

تا که دستم بر یکی سیمش بر می خورَد

سیم ها به فغان درمی آیند و همان دم پاره می شوند


Necə nəğmə qoşum necə dillənim

Dost gedib özümə gələ bilmirəm

Eləbir əllərim yox olub mənim

.Gözümün yaşını silə bilmirəm



چگونه نغمه سرایی کنم و چگونه به سخن درآیم

که دوست رفته است و به خویش باز نتوانم آمد

گویی دستانم نیست شده اند که

اشک چشمم را توان پاک کردنم نیست.




Razıysan Gel (اگر راضی هستی بیا): کراچ



این هم آخرین نوشته ی سال تقدیم به دوست داران موزیک و موسیقی

و

قابل توجه بعضی از امروزی ها!

پیشاپیش عید بر امروزی ها و دیروزی ها مبارک:



Eski bir gelinliğe bir bakır bileziğe

Annemden kalan bu yüzüğe

Razıysan gel benimle


برای یک عروسی قدیمی، با یک دستبند مسین

با انگشتری که از مادرم مانده است

اگر راضی هستی بیا با من



Bir tanrım var bir gitarım

Şu dünyada yapyalnızım

Yarınımdan umutsuzum

Razıysan gel benimle


یکی خدا دارم و یکی گیتارم

در این دنیا تنهای تنهایم

از فردایم(!!) ناامیدم

اگر راضی هستی بیا با من


Bir lokma ekmeğe

Bir yudum su içmeye

Yinede şükretmeye

Razıysan gel benimle


برای یک لقمه نان

برای نوشیدن یک جرعه آب

و باز هم شکر به جا آوردن

اگر راضی هستی بیا با من




Bir tanrım var bir gitarım

Şu dünyada yapyalnızım

Yarınımdan umutsuzum

Razıysan gel benimle

Bazen aç bazen susuzluk

Razıysan gel benimle


یکی خدا دارم و یکی گیتارم

در این دنیا تنهای تنهایم

از فردایم(!!) ناامیدم

اگر راضی هستی بیا با من

گاهی گرسنگی و گاهی تشنگی

اگر راضی هستی بیا با من.


Kıraç