خستگان را چو طلب باشد و قوّت نبود
گر تو بیداد کنی شــــــرط مروّت نبوَد
ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسنــدی
آن چه در مذهب اصحاب طریقت نبوَد
خیره آن دیده که آبش نبرد گریه ی عشق
تیره آن دل که در او شمع محبّت نبود
دولت از مرغ همایون طلب و سایه ی او
زانکه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن
شیخ ما گفت که در صومعه همّت نبود
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکی ست
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس خاص
هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود.