کمی بخند!:
چون بادها در مجری خدای گان
وزیده ام؛ ایستاده ام!
چون گل ها در ساقه ی کوه و دمن، پژمرده ام!
نوای پر طنین تنهایی ام را از تو نواخته ام!
گریه نکن؛ گریه نکن
خدای گان مُترصّد ِگریه ی تواَند؛
کمی بخند!
در میعادگاه، کنار ِآن تندیس ِ بی غزل
تنها مانده ام
و بر وحشت و تنهایی غلبه کرده ام، بی تو!
گریه نکن؛ گریه نکن
خدای گان مُترصّد ِگریه ی تواَند
کمی بخند!
بهمن ماه 77
همچی یه خورده درکش برام سخته! ولی قشنگه
چون سخته قشنگه؟ یا چون قشنگه سخته؟!