شب شکن:
وقتی تو شب گم می شدم ستاره شب شکن نبود
میـــون این شب زده هــــا کسی به فکر من نبود
وقتی تو شب گم می شدم همخونه خواب گل می دید
همســــایه از خوشه ی خواب سبد سبد خنده می چید
....
آوازخون ِ کوچه ها شعرشو از یـــاد برده بود
چراغا خوابیده بودن شعله شونو باد برده بود
آخ اگه شب شیشه ای بود پل به ستاره می زدم
شکسته آینه ی شبو نیزه ی خورشید می شدم
آخ اگه مرگ اَمون می داد دوباره باغ می شدم
تو رگ یخ بسته ی شب نبض چراغ می شدم
وقتی تو شب گم می شدم ستاره شب شکن نبود
میون این شب زده هــــا کسی به فکر من نبود
آخ که تو اقیانوس شب سوختنمو کسی ندید
تو برزخ ِ بیــــداد ِ شب کسی به دادم نرسید
وقتی تو شب گم می شدم دلم می خواست شعله بشم
رو سایه های یخ زده دست نوازش بکشم
دلم می خواست آشتی بدم تگرگو با اقاقیا
خورشید مهربونی رو مهمون کنم به خونه ها
آخ اگه مرگ امون می داد دوباره باغ می شدم
تو رگ یخ بسته ی شب نبض چراغ می شدم
وقتی تو شب گم می شدم ستاره شب شکن نبود
میون این شب زده ها کسی به فکر من نبود
وقتی تو شب گم می شدم همخونه خواب ِ گل می دید
همسایه از خوشه ی خواب سبد سبد خنده می چید.
ترانه سرا: ایرج جنتی عطایی
اجرا: داریوش
شبهای من بوی گلهای شب بو را می دهد
بوی مهربانی نگاهت
بوی دستهای عاشقت
چقدر شبها را دوست دارم...........
شب ها زجه می زنم
شب ها صورت به خاک می سایم
شب ها درد می کشم
که آن چه را که من می دانم
همسایه نمی داند!
همخانه آزار می دهد
همسایه بیمار می کند
این خانه دیوانه می کند!