زاهد:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درّوّد عاقبت کار که کِشت
....
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه ی عشق است چه مسجد چه کنشت
ســــر تســــلیم من و خشت در ِ میکده هـــا
مدعی گـــر نکند فهم سخن گو سر و خشت
نا امیدم مکن از ســـــابقه ی لطف ازل
تو پس ِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده ی تقوا به در افتادم و بس
پدرم نیــــز بهشت ِ ابد از دست بِهِشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جــــامی
یک سر از کوی خرابات بّرّندت به بهشت
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند ان کار دیگر می کنند
این شعر حافظ مرا به یاد این انداخت که کسی میگفت ما گاهاً فراموش میکنیم خدا بخشنده است و فقط قهار بودنش را به یاد داریم .