موج:
تو در چشم من همچو موجی
خروشنده و سرکش و ناشکیبا
که هر لحظه ات می کشاند به سویی
نسیم هزار آرزوی فریبــــا
....
....
تو موجی
تو موجی و دریای حسرت مکانت
پریشان رنگین افق های فردا
نگاه مه آلوده ی دیدگانت
تو دایم به خود در ستیزی
تو هرگز نداری سکونی
تو دایم ز خود می گریزی
تو آن ابر آشفته ی نیلگونی
چه می شد خدایا...
چه می شد اگر ساحلی دور بودم؟
شبی با دو بازوی بگشوده ی خویش
تو را می ربودم... تو را می ربودم
فروغ فرخ زاد
به فروغ من عاشق شعراشم
اره اغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست.من به پایان دگر نمی اندیشم که همین دوست داشتن زیباست...
عیدتون مبارک
من سردم است
من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم
چرا همیشه مرا در ته دریا نگاه می داری؟؟؟