:Anka Kuşu
اینجا صحبت از یک عشق یا یک نسان و به طبع آن یک احساس و یک دغدغه نیست.
اینجا صحبت از عشقی فراگیر است. صحبت از تمام انسان هاست؛ هم آنان که بوده اند
هم آنان که هستند و هم آنان که روزگاری خواهند بود. صحبت از تمامی احساس ها و
تمامی دلمشغولی های اینهاست. صحبت از تمامی ایثار کنندگان برای بشریت است.
صحبت از شهیدان تاریخ است بدون در نظر گرفتن دینی که داشته اند و زبانی سخن
می گفته اند. وجه اشتراک تمام آنان این بوده است که انسان بوده اند و انسان زیسته اند
و انسان مرده اند. وجه اشتراک شان قد علم کردن در مقابل ظلم بوده است؛ ظلم یزید؛
ظلم سلاطین؛ ظلم گمراهان.
و همگی این بزرگ مردان خویش را یا بهتر بگویم نام خویش را از خاکستر بر باد
رفته ی جسم شان آفریده اند. به یاد تمامی سیمرغ گونه گانی که خویش را سوخته اند
برای انسان
و به یاد احمد کایا!
سیمرغ(مرغ عنقا):
Yüzlerce sovuk namlu üzerime çevrildi
Yüzlerce demir tetik aynı anda gerildi
صدها لوله ی تفنگ احاطه ام کرد
صدها ماشه ی آهنی در یک لحظه عقب کشیده شد.
Anne beni sövüdün gölgesinde vurdular
Öpmeye kıyamadığın oğlun yere serildi
مادر، مرا در سایه ی سپیداری زدند(هدف قرار دادند)
فرزندی که دلت نمی آمد او را ببوسی بر خاک افتاد.
Üşüştü birer birer çakallar üzerime
Üşüştü her bir yandan göysüme ciğerime
شغال ها یکی یکی به سویم هجوم آوردند
از هر طرف به رویم بر جگرم هجوم آوردند.
Anne beni leş gibi yiğip talan etdiler
.Teşhis edilmek için savurdular ömrümü
مادر؛ مرا همچون لاشه ای خوردند و به تاراج بردند
برای شناسایی لاشه هایم را تحویل دادند.
Yer yüzündeki acıların hepsini hepsini tatdım.Heder oldum.Ekmeğime tütün katdım.Beni milyon kere yaktılar üstüste.Bir anka kuşu gibi anne.Bir anka kuşu gibi kendimi külümden yaratdım
تمام تلخی های روی زمین را چشیدم. هدر شدم. توتون به نانم قاطی کردم(برای
خوردن که ارزان باشد). مرا میلیون بار آتش زدند رویهم رفته. همچون سیمرغی
مادر. همچون سیمرغی خویش را از خاکسترم آفریدم.
Geceler tanır beni konarım göçerim ben
Geceler tanır beni kan damlar içerim ben
شب ها مرا می شناسند؛ منزل می کنم و کوچ می کنم من
شب ها مرا می شناسند؛ قطره های خون می نوشم من.
Anne sen beni unut karanlığın bağrında
Kırmızılar ekerim siyahlar biçerim ben
مادر؛ تو مرا از یاد ببر در بطن تاریکی
سرخ ها می کارم و سیاه ها درو می کنم من.
Suç üstü yakalandım bölüşürken kalbimi
Suç üstü kelebçeyle yardılar bileğimi
در حین ارتکاب جرم دستگیر شدم وقتی که قلبم را قسمت می کردم
در حین ارتکاب جرم با دستبند مچ هایم را شکافتند(زخمی کردند).
Anne ben diyar diyar umudun savaşcısı
.Bir tutam sevgi için dağladım gözlerimi
مادر؛ من دیار به دیار جنگجوی امید بودم
برای یک مشت عشق به چشمانم داغ کشیدم.
Kıral Agustum çiviyle çatılırken taşlara ciğerimi kartallara yedirdim.Supartaküstüm köleliğin çığlığında.Aslanlara yem oldum tükendim.Kör kuyular dibinde Yusufdum.Kerbela çölünde Hüseyin.Zindanlarda Cemsultan.Sephada Pirsultan. Kaçıncı ölmem?Kaçıncı dirilmem bu? Tanrılardan ateş çaldım.Yüz yıllarca tutuşdum.Üstüste yandım. Bir anka kuşu gibi anne.Bir anka kuşu gibi kendimi külümden yaratdım
پرومته بودم در حالی که با میخ به سنگ ها مصلوب می شدم جگرم را به عقاب ها
خوراندم. اسپارتاکوس بودم در فریاد برده گی. خوراک شیرها شدم و تمام گشتم.
در ته چاه های بی آب(کور) یوسف بودم. در دشت کربلا حسین(ع) بودم.
در زندان ها "جم سلطان". در بالای دار"پیر سلطان". چندمین مرگم است؟
چندمین زنده شدن این؟ آتش را از خدایان دزدیدم. در طول صدها سال شعله ور شدم
سوختم رویهم رفته. همچون سیمرغی مادر. همچون سیمرغی خویش را از خاکسترم
آفریدم.
Ahmet.Kaya
فوق العاده بود پسر، چندتایی اشکال کوچولو توی ترجمه بود که در مقابل کار بزرگی که کردی هیچی نیست، فقط واسه اینکه بدونی میگم که « آنکا کوشو " رو باید " ققنوس " ترجمه کنی، سیمرغ فقط در اساطیر ایرانی هست و پرنده ای که از خاکستر خودش رو دوباره زنده میکنه، ققنوس هست که در ادبیات جهانی هم وجود داره.
ممنون از لطف نظرتون دوست من.
هیچ نظری نمیشه داشت الا:





























