تو را من چشم درراهم:
تو را من چشم در راهم.
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم.
شباهنگام.
در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند؛
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گـَــرَم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم.