Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Araz : فولکلور آذربایجان




آراز (ارس) نام رود شمالی ایران است که در بخش هایی مرز مشترک بین جمهوری آذربایجان و ایران است. بدیهی است که قبل از جدایی بخش های شمالی از ایران، در داخل خاک ایران جریان داشته است و از دیرباز منشاء و خاستگاه داستان ها و اشعار فولکلور بسیاری بوده است که بیشتر آن ها هم به زبان ترکی می باشند. اما این ترانه را خیلی ها  خوانده اند و بسیاری از مردم آذربایجان هم آن را حفظ هستند. اما صمد بهرنگی هم در این رودخانه ی خروشان غرق شد و بسیاری در آن زمان معتقد بودند که عوامل ساواک صمد آقا را در آراز خفه کرده اند. بخش هایی از این ترانه را که سینه به سینه منتقل شده است برایتان در زیر می آورم:



Araz Araz xan Araz

Sultan Araz xan Araz

Səni görüm yanasan

Bil dərdimi qan Araz


آراز، آراز، ای خان آراز

آراز سلطان، آراز خان

الهی که بسوزی تو

بدان دردم را، بفهم


Araz üstə buz üstə

Kəbab yanar köz üstə

Qoy məni öldürsünlər

Danışdığım söz üstə


بر روی آراز، بر روی یخ

کباب بر آتش سرخ می شود

بگذار مرا بکشند

برای سخنی که گفته ام


Arazi ayırdılar

Qumunan doyurdular

Mən səndən ayrılmazdım

Zülmünən ayırdılar


آراز را دو شاخه کردند

با خاک سیرابش کردند

من از تو جدا نمی شدم

با ستم جدایمان کردند


Axıttın gözüm yaşın

Görüm qurusun daşın

Səni görüm yanasan

?Bəs neylədin yoldaşın


اشکم را جاری کردی

الهی که خشک شوی

الهی که بسوزی تو

دوستت را چه کردی؟


Sən deyirdin ki heç vaqt

Qara balıq yatmadı

Gedib yoldaş axtardı

Saqqalardan qorxmadı


تو می گفتی که هیچ وقت

ماهی سیاه کوچولو نمی خوابید

می رفت تا دوستی پیدا کند

از مرغ های ماهیخوار نمی ترسید


Mən aşıq dan banıdı

Səhərin dan banıdı

İçmə Arazın suyun

Səmədin al qanıdı


من عاشق، هنگام صبح است

وقت سپیده دمان است

از آب آراز ننوش که

خون سرخ صمد است آن


Araz səndən kim keçdi

?Kim qərq oldu kim keçdi

Səmədi sən boğmazdın

Söylə bağrın kim deşdi


ای آراز چه کسی از تو رد شد؟

چه کسی غرقه شد و چه کسی رد شد؟

تو که صمد را خفه نمی کردی

بگو چه کسی جگرش را پاره کرد؟


Arazam batmam quma

O gəlmişdi qoynuma

Arxadan düşmən vurub

Qanın yıxdi boynuma


آراز هستم و در خاک فرو نمی روم

او (صمد) به آغوشم آمده بود

او را دشمن از پشت زد

و خونش را به گردنم انداخت.