Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

قصه ی برج و کبوتر: اردلان سرفراز



زیر این گنبد نیلی زیر این چرخ کبود

توی یک صحرای دور یه برج پیر و کهنه بود


یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد

از افق کبوتری تا برج کهنه پر گشود


برج تنها سرپناه خستگی شد

مهربونیش مرهم شکستگی شد


اما این حادثه ی برج و کبوتر

قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد


اول قصه مونو تو می دونی تو می دونستی

من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی


باد و بارون که تموم شد اون پرنده پر کشید

التماس و اشتیاقو ته چشم برج ندید


عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود

بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید


ای پرنده ی من ای مسافر من

من همون پوسیده ی تنها نشینم


هجرت تو هر چی بود معراج تو بود

ولی من اسیر مرداب زمینم


آخر قصه مونو تو می دونی تو می دونستی

من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی


راز پروازو فقط تو می دونی تو می دونستی

من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی.


این ترانه را با صدای ابی شنیده ایم!





نظرات 2 + ارسال نظر
سپیده دوشنبه 30 تیر 1393 ساعت 15:51

پرواز برای پرنده زیباست این پر شکسته برایش پرواز غیر ممکن !

محمود شنبه 21 تیر 1393 ساعت 15:48

راز پروازو فقط تو می دونی تو می دونستی

من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی.
بسیار زیبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد