Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

ظلمت: فروغ فرخ زاد




چه گریزی ست ز من؟

چه شتابی ست به راه؟

به چه خواهی بردن

در شبی این همه تاریک پناه؟



مرمرین پله ی آن غرفه ی عاج!

ای دریغا که ز ما بس دور است

لحظه ها را دریاب

چشم فردا کور است



نه چراغی ست در آن پایان

هر چه از دور نمایانست

شاید آن نقطه ی نورانی

چشم گرگان بیابانست



می فرومانده به جام

سر به سجاده نهادن تا کی؟

او در این جاست نهان

می  درخشد در می



گر به هم آویزیم

ما دو سرگشته ی تنها، چون موج

به پناهی که تو می  جویی، خواهیم رسید

اندر آن لحظه ی جادویی اوج!



از کتاب عصیان

1336



نظرات 1 + ارسال نظر
سپیده پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 11:45

سلام شعر زیبایست اما تاریکها همیشه بد نیست من سیاه و تاریکی را هم مثل رنگهای دیگه دوست دارم البته میدونم شعر شاعر در خصوص تاریکی نیست اما یک لحظه تاریکی شعر مرا به این فکر انداخت همیشه با هم بودن زیباست مثل اینکه حالم خوب نیست . خیلی حرف زدم

شاید شعر فروغ از آن تاریکی سخن می گوید که سال های سال است بر افکار ما چنبره انداخته و گویا به این زودی هم قصد گذر ندارد. شاید:
او در این جاست نهان؛ می درخشد در می!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد