Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

Alkaya(شعر و ترانه/ ترجمه ترانه های ترکی)

پرواز را به خاطر بسپار....

بُز سر گله: شهریار




ساقی از عکس جمال تو که در جام افتـــاد

با دل سوخته در آن طمع خـــام افتــــــــاد


کوهش از صاعقه شد خرمن کاهی، گویی

خُمره ای بود که غلتی زد و از بام افتاد


ساقی و دُردکش و میکده در دم خاموش

شعله ای بود که که در خیمه ی خیـّام افتاد


چه در آن جلوه ی حُسن ازلی بود که عشق

این چنین تا ابدش رعشه بر اندام افتاد


صبح ما گشت سیه دل که به سرپوش سحاب

رو گرفت و عقب قافله ی شام افتاد


چه کند گلـّـه ی سرگشته چو در تیه ضلال

بُز سرگلـّه در آغوش دد و دام افتاد


آوخ از کعبه ی اسلام که با شرک و نفاق

باز پس رفت و همان صحنه ی اصنام افتاد


گفتی از این لبه ی بام نیفتی پس رو

آن قدر رفت که از آن لبه ی بام افتاد


طاس لغزنده بُوَد دانه و دام دجــّال

وآدمی مور که لغزید و در این دام افتاد


وه که بیت الغزل خواجه چه وصف الحالی

که به کام دل این بیدل ناکام افتاد:


"چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار

هر که در دایره ی گردش ایــّام افتاد"


من سزاوار غلامیّ تو بودم حافظ

چه کنم قـُرعه به اقبال گل اندام افتاد


شهریارا تو کجایی و لسان الغیبی

که دل روشنش آیینه ی الهام افتاد.



محمد حسین شهریار



نظرات 1 + ارسال نظر
سپیده پنج‌شنبه 21 آذر 1392 ساعت 10:46

سلام بسیار زیبا بود متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد